و شاید دیگر هیچ ...

 

 

سلام دوستای عزیز

راستش دیگه قرار نبود که از گذشته بنویسم اما امروز حال عجیبی دارم همه چیزم شده بود فکر کردن به سارا و گذشته ای که باهاش داشتم انگار که دوباره قرار بود ببینمش همش بین ادمها دنبال یه نگاه اشنا میگشتم همش فکر میکردم دوباره ... اما نه هر چی در زدم در وا نشد تازه الان تو باورم هست که واقعا ...

ولی دوست ندارم بازم به اون روزای سخت برگردم دلم میگه تازه شدن رو باور کن و گذشته رو فراموش اما واقعا نمیشه نمیشه که اونهمه روزهای خوبو فراموش کرد

 

و شاید این آخرین بار باشه و دیگه هیچ ...

تو یه همچین روزی با نگاه به دختری زمان برام ایستاد و قلبم فرصت حرف زدن رو ازم گرفت . اره تو یه همچین روزی بادبانهای عشق رو برافراشتم و به سوی پایانی بی انتها و نا معلوم رفتم امروز برای اولین بار سارای عزیزم رو دیم و ...

- بعد تو عاشقی رو بردم از یاد - اما تمومت رو سپردم بر باد - و دیگه هیچ ...

اخرین باری هست که تو ازدحام روزها و خاطرات تکرار و مروری بر گذشته میکنم

آیه های عاشقی رو از تو قاب پنجره همین روز فریاد زدم ، ولی واقعا قلبم تو سینه برای مرغ عشق زیبام خیلی تنگ شده نمیتونم حتی تو یه همچین روزی شادی و خوشحالی کنم و همش به یاد اخرین نفسهات می افتم که منو تو پاییز کنار برگهای زرد باغچه تنها گذاشتی و خود به انسوی پرچین خوشبختی رفتی و سوزوندی ریشه منو و رویاهامو ... ولی تولد امروز رو به خاک تبریک میگم که اونقدر برات جذابیت داشت که منو تنها گذاشتی امروز رو با چشمی پر از شبنم و بوسه ای بر یادت و سلامی به عکست شروع کردم اما همش به یاد اون روزها و خاطرات کنار هم میگذره .وقتی دریا هم پایان داره این بی انصافیه که من و تو تا ابد باهم میموندیم

یادمه ، پلکهاتو روی هم گذاشتی و به خواب رفتیم دوتامون  ولی من بیدار شدم تو چرا بیدار نمیشی دستامو بلند میکنم به سوی خدا ، مات و مبهوت میبینمت که با بال دعا پرواز میکنی و به اسمون میری الان فقط به اون ملحفه سفیدی فکر میکنم که سارای رعنا منو پوشونده بود راستی چیکار باید میکردم دستامو حنا میزدم و صورتش رو با گلاب میشستم تا شاید زنده بشه تا شاید دوباره نگام کنه یا اینکه به روم بازم بخنده ولی نه هیچ کاری جز تماشا نتونستم بکنم با چمدونی پر از رستگاری و عشق مسافر بهشت شد.اره سارای من اونقد که جون نداشت مرد ... دیگه کسی نیست که لبخند بزنه و تو قلبم ریشه بی انتهای عشق رو ابیاری کنه با احساسش دیگه کسی نیست که دستمو بگیره منو به بهار ببره . اره پاییزم بی تو مچاله شد و ابرهای باران زا غمباد گرفتن .

اما تو رفتی و حالا کسی نیست که با سرانگشتان مهربان مو هامو نوازش کنه الان فقط میشه تو رویا تنها تو رویاها مهربونیت رو حس کرد و چشمای خست ات رو بوسید .

اره عزیزم خاک باهات اشتی کردو تو رو خوابوند زیر خروارهای خودش تو شدی دختری که تو وعدهگاه زمین و اسمان اروم و ناز به خوابی ابدی فرو رفتی نمیدونم خوابت افتابم یا مهتابم رو ماتم زده میکنه اما هر چی که هست منو ماتم زده کردی و رفتی .درست تو لحظه ای که با تموم وجود عاشقش بودم و محتاج نوازشها، شمع هستیش خاموش شد و ... و بر باد رفت

برام حتما از بهشت نامه بنویس منم قول میدم تو این روز اشنایی خاک سرخی که تو رو به کام مرگ برد رو نفرین کنم  اما بگو بهم ای اشنا ترین اشنا ، گلهای زنبق و نرگس تو مزارت کی میخواد گل بده تا منم بتونم حداقل واسه یه بار هم که شده بعد از اون پرواز با دستام دوباره لمست کنم و با بوییدن اونا مشامم پر کنه از بوی تنت ... بگو بهم

 

امروز عاشقت شدم    دوتا پاییز باهات گذشت    هرچی خاطره داشتیم    رفت و دوباره برنگشت

 

   خداحافظ عشق عزیز ...خداحافظ بانوی خاک 

 

 

نظرات 68 + ارسال نظر
*مهتاب* سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ق.ظ

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
***به قلبی که عشقی اینچنینی رو در خودش داره سلام می کنم. ***
اسطوره ای در وفاداری ساختی . می دونم چقدر به خاطرش رنج کشیدی اما همنوا شدی با عبور نسیم شادی . تمام اونچه برای شکوفا شدن لازم داری در تو جمع شده لحظه ای هم درنگ جایز نیست .
سهم شادیها روی دیگر رنج های توست پس آغوشت رو باز کن پرنده ی خوشبختی روی شونه هات نشسته . یه عمر بدرقه کردی حالا وقت استقباله .
منتظرته دوست من! «زندگی رو زندگی کن. »
در پناه دوست.***
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یاسی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:10 ق.ظ http://tabassomezendegi.blogfa.com

هیچ وقت نگو آخرین باره...

رضا سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:17 ق.ظ http://www.mesom.blogfa.com

سلام
آفرین به تو که مثل من نیستی ممنون از نظر و انتقاد شما به من
من دیوانه شده و دیگر حرف دیگر نوشته برای من کاری نمی کنه فقط فقط فقط خدا من رو نجات بده حال من رو نمی فهمی
شاید همه مثل تو پاک نباشند وصادق
خیلی خوشحال هستم که با شمااشنا شدم
به من کمک کن

سانای سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:05 ق.ظ http://www.sanay.blogfa.com

سلام
خوبی؟
خسته نباشی
امیدورارم هر جا باشی سلامت باشی ؟
به گذشته بر نگرد هر گز ..........

سانای سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.sanay.blogfa.com

سلام سلام به دل پاک و شکسته ات
حتما خدا با تو هست
می دونی خیلی ناراحت شدم

سانای سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ق.ظ

می دونی مرگ عزیز خیلی خسته اگه تو وبلاگم دقت کرده باشی خواهی فهمید که چرا اینقدر توش غمه.
اخه منم با این ۳ بهار که برادرم رو از دست دادم اینو گه می نویسم توی شرکت با گریه می نویسم .
کارم اینه همیشه گریه کنم
خودمم مثل تو دیگه خسته شدم .
چشما همیشه دنبال آدمهایی که شبیه اونند . مثلا تا با خند از خیابئن رد می شم یه نفر و می بینم که موهاش رنگ موهای دادشم بود ناراحت می گم مثل اینکه با پتک می زند تو سرم.
یا اینکه قیافش .......
ولی هیشکی کامل شبیه اون نیست
می دونی تو این دوسال و خورده ایی من همیشه تو خوابم
کابوس می بینم دیگه از صدام معلومه . خسته گیم
خیلی ها بهم می گن مثال اینکه ریاد کشیدی صدات گرفته ولی نمی دونند که دیگه خسته ام ....
شاید سارایی عشقت بود و جایگزینشو پیدا کردی ...ولی
جای برادر کی می تونه پر کنه ....... کی ... حتی خدا هم نمی تونه .............؟

سانای سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام
اگه یه سر به وبلاگم بزنی خواهی فهمید سا انای یعنی چه
اسم من فاطمه هست
سانای اسم خواهر زادم هست
منتظرم

دیانا سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
میدونم خاطرات چه خوب چه بد هیچ وقت از یاد ما نمیره
چه برسه به این خاطره شیرین
واقعا سخته
اما باید حداقل یادشو تو ذهنت کم رنگ کنی
تا برات خاطرات شیرین دیگه ساخته باشه

دیانا سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

اون کامنت قبلی واسه من بود یاد نمیاد اسممو نوشتم یا نه

درویش سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.sharh-faragh.blogfa.com

سلام دوست خوبم.

با یه شعر تازه آپم.خوشالم میکنین اگه یه سری به من بزنین وبا نظرتون دلگرمم کنین.

شاد باشید.

Elham D سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:24 ب.ظ http://brightsunflower.blogsky.com

خدا رحمتش کنه! جاش حتما بهشته!
خوب بلدی اشک آدمو در بیاری سر صبحی ها!
...
خوبه امیدوارم آخرین یادواره و آخرین نوشته برای سارا باشه. اون دختر معصوم که ایرانه الان زنده ست و چشم به راه محبت شما. ازش دریغ نکن. با حرفهای قدیمی رنجش نده.
و به خودت هم فکر کن و زندگی کن لطفا.
شاد و پایدار باشی.

ساغر چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ق.ظ http://www.sokoote-del.blogsky.com

سلام
خیلی دردناکه
متاسفم
می دانم چقدر سخته اما خدا بعد از هر سختی به انسان صبر و امید میده
عشقت و پاکی و صداقتت را که تو این دوره زمانه کم پیدا میشه تحسین میکنم.
امیدوارم با خودتون کنار بیا یید و به زندگی ادامه دهید.

دوستدار عشق پاکتون

موفق باشید

مریم چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:31 ق.ظ http://www.4everyone.persianblog.com

سلام دوست عزیزم / خوبی؟ / خوش میگذره / میدونم که میدونی که من دوست بی معرفتی نیستم ولی باور کن خیلی سرم شلوغه / خیلی کار دارم / آخه میدونی چیه ساشا این ترم ترم آخر درسمه / دیگه داره تموم میشه / البته بازم میخوام ادامه بدم / برای اینکه میگن / ز گهواره تا گور دانش بجوی :دی / خوب چه خبرا / ببین عزیزکم دفعه پیش که دیدم یه مرحله جدیدو شروع کردی خیلی خوشحال شدم .و الان خوشحالم و اینا همرو که نوشتی بهت حق میدم چون نمیشه ازت توقع داشت که همه چیو یه هویی بذاری کنار نمیگم فراموش کنی چون میدونم نمیشه . آخه اگه یادت بیاد منم مثل خودت این اندوهو تجربه کردم / خیلیم سخته / ولی امیدوارم تو مرحله جدید زندگیت موفق / سرزنده / و سلامت و عاشق باشی تا همیشه / دیگه بیش از این مزاحمت نمیشم / منم خوشحال شدم از دیدنت :دی/ مواظب خودت باش / فعلا بای تا های

عاطفه چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:51 ق.ظ http://www.atefeh87.blogfa.com

سلام دوست عزیز....
با این نوشتت اشک منو در آوردی....:((:((....
تمام تک تک کلمات را در وجودم احساس می کردم...
می دونم خیلیییییییییییییییی سخته براتون...ولی انشالله که خدا بیش از پیش بهتون صبر بده...چون می دونم یاد و خاطره ای هست که هیج وقت به هیج عنوان از یادتون نخواهد رفت...
منتظر نوشته های نو و پر از امیدتون هستیم!
راستی! ممنون که سر زدین...امتحانا هم خوب بود...تموم شدن ؛)..!
موفق و موید باشید
(´´•.¸(´´•.¸ ¸.•´´) ¸.•´´)
```« امضاء: عاطفه! » ```
(¸.•´´(¸.•´´ ´´•.¸)´´ •.¸)

شوکا چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:57 ب.ظ http://www.hamkellasi.blogfa.com

سلام
واقعا عشق پاک رو تو نوشته های شما میشه حس کرد
واقعا که قابل ستایشه
ولی مسلما روح سارای عزیز خوشحال میشه که بعد از این مدت شما هم همدمی برای تنهایی خودتون پیدا کنید و با یاد سارا زندگی رو با امید شروع کنید

من با خاطرات مدرسه به روزم .
خوشحال میشم سری بزنی.
لطف عالی متعالی.
بدرووود

زهره چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:55 ب.ظ http://www.tasvireroya.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورتون
متن زیبایی بود
موفق باشید

تنهاترین غزال پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ق.ظ http://www.sarbolanddd.persianblog.com

سلام دوست خوبم
خوب و خوشی؟؟؟
نوشته هات حس غریبی داره .
مثل همیشه وقتی متنهاتو می خونم احساس خوبی دارم چون تاثیر گذاری زیادی داره.
واقعا احسنت به اون دل عاشق همیشه جاویدت
ولی دوست خوبم سارای عزیز دیگه بین ما نیست ...خدا رحمتش کنه.
ولی مطمئن باش برای شادی روح سارا هم که شده باید از تنهایی در بیای و در کنار دوست جدید با خاطرات سارای عزیز زندگی نویی رو شروع کنی.
مطمئن باش که اشتباه نمی کنی
سربلند باشی بدروود

هنی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:13 ق.ظ http://henika.blogfa.com

تو گذشته زندگی کردن مرگ تدریجیه ! گذشته رو بریز دور!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام
این حرفا چیه به جون خودم خونه نبودم بیمارستان بودم شماره بده تا من بزنم
کلاس چیه دیونه من دوستت دارم بیشتر از آن چه فکر کنی
الان اصلا حالم خوب نیست
خسیس چیه دلت اومد بگی من دیونتم
دوستت دارم شایان خودمی

..:: به شکوه عشق ::.. پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:27 ق.ظ http://magic-love.myblog.ir

سلام دوست خوب من ..
ممنونم که خبرم کردی ..
و همچنین از کامنت زیبات ..
در مورد متنت هم باید بگم که اولاْ خدا رحمتش کنه
درسته که دریا هم پایانی داره اما بی انصافی نبود اگه تا ابد با هم میموندید.
دریا بعد از چندین و چند سال شاید از بین بره ..
ولی سارا ..... !!
به هر حال همیشه برات آرزوی خوشبختی و سلامتی میکنم
ایشالله که توی اون دنیا سارا همیشه مال خودته تا ابد ..
شاد و سلامت باشی ..
به امید دیدار .

هزار و یک شب پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:45 ب.ظ http://asalak552000.blogfa.com/

سلام دوست خوبم
ممنونم اومدی بهم سر زدی
و بازم تشکر از اظهار لطفت...و ببخش که دیر سر می زنم...
من به خودم اجازه نمیدم در مورد نوشته هات نظر بدم ولی دوست دارم یه چیزو به شما دوست خوب بگم....
از روزی که با وبلاگ شما آشنا شدم سطر به سطر نوشته هاتونو میخونم و فقط اشک می ریزم ...ناخودگاه.....
میخونم و چشام بارونی میشه....و شاید به این دلیل باشه من هم یه جورایی دل شکستم....نه یک بار ..نه دو بار.......
و........و............و ..............
اول هر ماه آپ میشم اول خرداد منتظرت هستم..........
موفق باشید
یاهو

آرزو پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:27 ب.ظ http://harfhayearezoo.blogfa.com

سلام دوست عزیز
از اینکه سر زدی ممنون.
آینده ای روشن را برایت آرزومندم.
پیروز باشید.
بدروووووووووووووووووووووود.

تارا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.t2s.persianblog.com

امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت؟
اینو برای خودم نوشتم.شرمنده.
مرسی که پیش من میای و مرسی از تعریفات.

رنگین کمون پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:18 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

ـ روز شما هم پر از روزنه
ما ندیده ایم در کوچه هیچ زنی با دامنی پر از انار و روسری زرد .
هیچ زنی با آفتابی در بغل.
هیچ زنی بازنبیلی زندگی.
ما ندیده ایم…







ـ اما این کوچه هنوز بوی عبور می دهد .
ـ خیالاتی شده ای آقا
از وقتی طعم “حلبچه ” در این شهر نشست
ما تنها بازی بچه هایمان را به خواب این کوچه خیس می بینیم
ما تنها …

برو آقا برو
شب شما پر از فرشته
خدا صبرتان دهد!


سلام...
فقط براش دعا کنین آره اون برنمیگرده ولی میتونی براش آرامش بخوای....
آرامشش ابذی...
منم آپم یا حق

هجرگل پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.hejregol.blogfa.com/

سلام دوست خوبم عشق جدیدت بر شما مبارک

مهتاب پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ http://www.bolooremahtab.blogfa.com

سلام
خوشحال شدم از حضور دوباره شما
باز هم زیبا و با احساس نوشتید
آرزو می کنم رحمت و مغفرت الهی شامل حال مسافر بهشت شما باشه
و امیدوارم شما هم بتونی با غم این فراق کنار بیای و دوباره شادی رو تجربه کنی
موفق باشید

دختر مشرقی جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ق.ظ

---------------------------------------------------------
سلام ...........خوبید .ما که هستیم
در مورد این پست نمی تونم چی بگم..............
در مورد پست قبلی .................یک چیز تو دلم مونده باید بگم
و اون ........راستی سارا یه چیزی
::: میدونی خیلی دلم میخواد دوباره بازی کنم دلم تنگ شده واسه بازی کردن
می خوام بگم واقعا با خودت کنار امدی وعاشق شدی..........اگه اینه حتی یک لحظه
فکردن به جمله بالا عجیب...................
شاد و مو فق با شید

باربد جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ق.ظ http://bairan.blogsky.com


خشم مقدس در وجودم آزاد شد !!!

................ اما هیچ گاه مورد احترام قرار نگرفت !!!

دختر پاییز جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 ق.ظ http://dokhtarepaeez.persianblog.com

سلام
مرسی که به من سر زدین.
حق با شماست.منم دارم فرار مکنم.از تموم خاطره های خوب و بدی که داشتم.اما واقعا راه دیگه ای برام نمونده... برای همین هم فعلا وبلاگ نویسی رو تعطیل کردم...
به خاطر عشق پاکتون بهتون تبریک میگم.کاش همه آدما همینطور بودند.و به خاطر اینکه اونو از دست دادین متاسفم.هر چند که این عشق هیچ وقت به پایان نمیرسه.امیدوارم که روحش در آرامش باشه که هست...
موفق باشین.در پناه حق.

هومن جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:04 ب.ظ http://hamraz.blogfa.com

سلام دوست عزیز خوبی ؟
خیلی خوشحال شدم وقتی کامنت شما را دیدم
من خیال کردم شما دیگه نمی نویسید
من قبل از اردیبهشت خیلی اومدم دیدم آپ نکردید
مرسی که سر زدی
دلم برای قلم با احساس شما تنگ شده بود
واقعا قلم توانمندی داری دوست عزیز
شاد باشی مهربون
بای.

نازنین جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام برادرم .
لطف کنید گذشته ها را فراموش کنید .
و هیچ وقت شخصی را با شخص دیگر مقایسه نکنید .
اگر بخواهی شیوا خانم را با خدابیامرز سارای عزیز مقایسه کنی باید بگویم . به مشکل بر می خورید .
پس گذشته را برای همیشه فراموش کن .
او فرشته بود و به سوی خدا رفت .
فراموشش کن
و تنها به شیوای عزیز عشق بورز.
موفق باشی.

شقایق جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:25 ب.ظ http://http://baaddarghafas.blogfa.com/

سلام. ممنونم از حضورت..
از منزل کفر تا به دین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
این یک نفس عزیز را خوش میدار،
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
در پناه حق..

سحر(بادبزن دلم) شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ق.ظ http://vergiss-mich-nicht.blogfa.com/

سلام نازنین!
امیدوارم که حالت خوب باشه ... راستش رو بخوای نمیدونم چی بگم؟!!
هر کدوم از ما آدمها یه چیزی رو گم کردیم ... بهتره نگیم که کدوممون داره بیشتر بهمون سخت میگذره ... چون هر کسی عمق مشکل خودش رو بهتر میدونه!
برای تو دوست خوب و سارای نازنین واقعا متاسفم! ... نمیگم خاطراتش رو مرور نکن ... ولی تا جایی مرورشون کن که سینه ات رو برای نفس کشیدن تنگ نکنه!
من هم آپ کردم ... خوشحال میشم بهم بگی که چی بنویسم؟!
راستی به خاطر تاخیر طولانیم معذرت می خوام!
منتظر مهربونیهات هستم..

علیرضا ص.-کاشان شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:46 ق.ظ http://bamdades.blogfa.com

سلام.
ممنون که به نوشته من در وبلاگ نردبان آسمان سر زدید.



/یادباد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد...به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد...ناله ها کرد درین کوه که فرهاد نکرد
شاید ار یک صبا از تو بیاموزد کار...زانکه چالاکتر ازاین جرکت بادنکرد.
غزلیات عراقی است سرود حافظ...که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد./


خدا رحمتش کند.مطمئن هستم روحشون بیشتر از این خوشحال می شه که شما تو زندگی آینده زندگی موفق و خوشبخت وپر از معنویت داشته باشی....التماس دعا.

سانای شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.sanay.blogfa.com

سلام خوبی کجایی؟
من خیلی منتظر ت.ام
بیا منتظرت هستم

ونوس شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

"عشق آن زمان متبلور نمی شود که دو نفر به چشم های هم نگاه کنند، بلکه عشق زمانی می روید که هر دو نفر به یک نقطه خیره شوند."

وقتی هستی نیستم , وقتی نیستی هستم ,
وقتی هستم نیستی, وقتی نیستم هستی
ای همه ی نیست شده ی هستی من,
هستی من نیست می شود وقتی تو نیستی

بلودوری شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:56 ب.ظ http://deep-hole.blogspot.com/

همین است
فلسفه زندگی که هر روز عاشقمان می کند
عاشق جایی خالی
عاشق سفر
عاشق او
عاشق حال
آه از این حس زیبا

حکایت یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:00 ب.ظ http://hekayate4.blogsky.com

سوختم
در عشق خودم سوختم

سوختم و آموختم

بی وفایان در جهان

بسیارند در هر زمان

عاشقی; راز خود اندر دل بدار

سنگدلان بسیارند

خود را ارزشمند بدار...

یا علی ********

متهم در جایگاه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.dadgaherasmi.persianblog.com/

سلام ! اسم وبت پر مفهومه ... گناه مقدس ، مقدس ... تقدس ...
واسه سارا و تو دعا می کنم
خیلی زیاد
یا علی

رنگین کمون یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:24 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

چه به تنهایی جانم همدم
چه غریبم چه غریب ...
چه سزاوارترینم به سکوت
چه خموشم چه خموش ...
چه ملولم من از این خاطره های خسته
چه اسیرم چه اسیر
چه بهشتی در یاد و چه عمری بر باد
چه خزانم چه خزان

تو مگر یاد نداری
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .

دلتنگ خواهم ماند
همیشه
نه برای با تو بودن
برای
آمیزش عشق و طعم خوش لیمو
برای عاشقی هایم
برای
همه آن چیزهایی که ندیدی .


و سلام فرداهای روشن...
اپم یا حق

نسرین یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:29 ب.ظ http://icylady.persianblog.com

سلام.زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد...زندگی رو با حس هجرتش تجربه کنیم...

عسل دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ق.ظ http://hamonharfhayeasal.persianblog.com/

سلام. احوال شما؟ ممنون که بهم سر زدی. برات آرزوی آینده ای درخشان و پر از سعادت و خوشبختی رو آرزو می کنم. قربانت.........عسل

هزار و یک شب دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:34 ق.ظ http://asalak552000.blogfa.com/

سلام دوست خوبم
آپ هستم..............و منتظر قدمهای شما..........
موفق باشید
یاهو

امیر سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

عاشق بی معرفت دیگه یادی از آشناهای گذشته نمیکنی ؟!
رفیق نیمه راه شدی پسر

...
خالم خیلی وقت پیش یه شعر خیلی قشنگ توی دفترم واسم نوشت که اونو واست مینویسم :
رسد روزی که بی من روزها را سر کنی
رسد روزی که بی من غم عشق را باور کنی
رسد روزی که در کنار یاد من
خاطرات زندگیم را مو به مو از بر کنی

...
میدونم شاید این شعر باعث ناراحتیت بشه ولی بعضی لحظه توی زندگی آدم خیلی قشنگن
با آرزوی قشنگ ترین و بهترین لحظه ها برای تو

یا حق

نسیم چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ق.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

چند روزی که من عاشق چشمان توام چند روزی است که من اسیر دستان توام آن روز گره خورد نگاهم به نگاهت آتش به دل و جان من افتاد از آن چشم سیاهت کاش می شد که بگوییم تو را دوست دارم کاش تو هم بازآیی که من از فاصله ها بیزارم

سایه پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:28 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

معشوق صبور من ...

می فهمم که شب ها وقتی غرق می شوم توی خواب ,می آیی به پیشم

دستت را حس می کنم که روی پیشانی ام دانه های شبنم می کارد

رد بوسه ات هم می سوزاند لبم را تا صبح

مثل آتش داغی و مثل آب شفاف

اگر تو نبودی تو معنی نداشت

تو تمام توی منی

اگر می بینی چشمم به در می ماند

نه اینکه یادم رفته تو هستی

که می دانم هستی در کنارم

منتظرم کسی بیاید که ببیند چقدر تو هستی و برود

و بگوید کسی نیاید .

هنی پنج‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 ب.ظ http://henika.blogfa.com

دوست خوبم بروزم... خوشحالم میکنید؟

دختر مشرقی جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام
خوش امدی به وطن
چرا اپ نکردید
هنوز خیچی نشده با جناق بازی و شروع کردید/چشمک
من میگم که این داداشما کم نمی اره.........بیچاره با جناقت دلم ئاسش می سوزه
شاد باشی

.غزاله شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.pare-parvaze-ma.persianblog.com

سلام/با خوندنش بغضم گرفت/آخه چرا؟راستی یه کامنت بدون اسم و یکم مشکوک داشتی!!!جریان چیه؟خودشه؟

سا نای یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.sanay.blogfa.com

سلام خوبی دوست خوبم
ممنونم که منو یاد کردی بده مدتها به من سر زدی
یه کم سر شلوغه ولی دوست دارم بازم بهتون سر بزنم
افهایی که گذاشتی پرید لطفا دوباره بیا
منتظرتم
از اینکه دوستانی که دارم خیلی خوب و ریز به ریز شعر ها مو می خونند لذت می برم حتی اگه بد بگنند درسته کسی منو نمی تونه مجبور کنه که ترجمه کنم ولی دوست دارم حرفهای دلم تا اونجایی که می تونم و سوادم می رسه به دیگران بفهمونم...یا ترجمه کنم
منتظرتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد