معراج


گفت انجا چشمه خورشید هاست
اسمانها روشن از نور و صفاست
موج اقیانوسجوشان فضاست
باز من گفتم که <بالاتر کجاست>
گفت بالاتر جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت اسمان بی انتهاست
باز من گفتم که <بالاتر کجاست
گفت بالاتر از انجا راه نیست
زان که انجا بارگاه کبریاست
اخرین معراجما عرش خداست
باز من گفتم بالاتر کجاست
لحضه ای در دیدگانم خیره گشت
گفت این اندیشه ای بس نارساست
گفتمش از چشم شاعر نگاه کن
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دور تر از چشمه خورشید ها
بر تر از این عالم بی انتها
بازهم بالا تر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست

نظرات 1 + ارسال نظر
*پرنسس* سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:23 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com

بعد از هزاران فرسنگ فاصله باز هم همان واژه آشنا:
سلام
نمیدانم دنیا چطور گردش خود را به تصویر میکشد که بعضی آدمها همیشه همانند زمین منظومه شمسی به دور خود میچرخند و باز آغازی دگر از نقطه پایان.
خوشحالم که مینویسی .. شاید آغازی دگر باشد برای تو.
امید دارم که این آغاز را زیباتر آغاز کنی و چه بسا پاکتر.
برایت در راهی که بران گام نهاده ای بهترینها را آرزومندم.
از اینکه بر سرزمین من گذری میکنی هم ممنونم.. دروازه های
یاس سفید هنوز هم بر همگان باز است.
برایت آرزوی موفقیت میکنم.
برای نخست همین بس.. کافی.
موفق باشی و راهت پرز امعرفت باشد و اخلاص.
* یاس سفید*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد