و شاید دیگر هیچ ...

 

 

سلام دوستای عزیز

راستش دیگه قرار نبود که از گذشته بنویسم اما امروز حال عجیبی دارم همه چیزم شده بود فکر کردن به سارا و گذشته ای که باهاش داشتم انگار که دوباره قرار بود ببینمش همش بین ادمها دنبال یه نگاه اشنا میگشتم همش فکر میکردم دوباره ... اما نه هر چی در زدم در وا نشد تازه الان تو باورم هست که واقعا ...

ولی دوست ندارم بازم به اون روزای سخت برگردم دلم میگه تازه شدن رو باور کن و گذشته رو فراموش اما واقعا نمیشه نمیشه که اونهمه روزهای خوبو فراموش کرد

 

و شاید این آخرین بار باشه و دیگه هیچ ...

تو یه همچین روزی با نگاه به دختری زمان برام ایستاد و قلبم فرصت حرف زدن رو ازم گرفت . اره تو یه همچین روزی بادبانهای عشق رو برافراشتم و به سوی پایانی بی انتها و نا معلوم رفتم امروز برای اولین بار سارای عزیزم رو دیم و ...

- بعد تو عاشقی رو بردم از یاد - اما تمومت رو سپردم بر باد - و دیگه هیچ ...

اخرین باری هست که تو ازدحام روزها و خاطرات تکرار و مروری بر گذشته میکنم

آیه های عاشقی رو از تو قاب پنجره همین روز فریاد زدم ، ولی واقعا قلبم تو سینه برای مرغ عشق زیبام خیلی تنگ شده نمیتونم حتی تو یه همچین روزی شادی و خوشحالی کنم و همش به یاد اخرین نفسهات می افتم که منو تو پاییز کنار برگهای زرد باغچه تنها گذاشتی و خود به انسوی پرچین خوشبختی رفتی و سوزوندی ریشه منو و رویاهامو ... ولی تولد امروز رو به خاک تبریک میگم که اونقدر برات جذابیت داشت که منو تنها گذاشتی امروز رو با چشمی پر از شبنم و بوسه ای بر یادت و سلامی به عکست شروع کردم اما همش به یاد اون روزها و خاطرات کنار هم میگذره .وقتی دریا هم پایان داره این بی انصافیه که من و تو تا ابد باهم میموندیم

یادمه ، پلکهاتو روی هم گذاشتی و به خواب رفتیم دوتامون  ولی من بیدار شدم تو چرا بیدار نمیشی دستامو بلند میکنم به سوی خدا ، مات و مبهوت میبینمت که با بال دعا پرواز میکنی و به اسمون میری الان فقط به اون ملحفه سفیدی فکر میکنم که سارای رعنا منو پوشونده بود راستی چیکار باید میکردم دستامو حنا میزدم و صورتش رو با گلاب میشستم تا شاید زنده بشه تا شاید دوباره نگام کنه یا اینکه به روم بازم بخنده ولی نه هیچ کاری جز تماشا نتونستم بکنم با چمدونی پر از رستگاری و عشق مسافر بهشت شد.اره سارای من اونقد که جون نداشت مرد ... دیگه کسی نیست که لبخند بزنه و تو قلبم ریشه بی انتهای عشق رو ابیاری کنه با احساسش دیگه کسی نیست که دستمو بگیره منو به بهار ببره . اره پاییزم بی تو مچاله شد و ابرهای باران زا غمباد گرفتن .

اما تو رفتی و حالا کسی نیست که با سرانگشتان مهربان مو هامو نوازش کنه الان فقط میشه تو رویا تنها تو رویاها مهربونیت رو حس کرد و چشمای خست ات رو بوسید .

اره عزیزم خاک باهات اشتی کردو تو رو خوابوند زیر خروارهای خودش تو شدی دختری که تو وعدهگاه زمین و اسمان اروم و ناز به خوابی ابدی فرو رفتی نمیدونم خوابت افتابم یا مهتابم رو ماتم زده میکنه اما هر چی که هست منو ماتم زده کردی و رفتی .درست تو لحظه ای که با تموم وجود عاشقش بودم و محتاج نوازشها، شمع هستیش خاموش شد و ... و بر باد رفت

برام حتما از بهشت نامه بنویس منم قول میدم تو این روز اشنایی خاک سرخی که تو رو به کام مرگ برد رو نفرین کنم  اما بگو بهم ای اشنا ترین اشنا ، گلهای زنبق و نرگس تو مزارت کی میخواد گل بده تا منم بتونم حداقل واسه یه بار هم که شده بعد از اون پرواز با دستام دوباره لمست کنم و با بوییدن اونا مشامم پر کنه از بوی تنت ... بگو بهم

 

امروز عاشقت شدم    دوتا پاییز باهات گذشت    هرچی خاطره داشتیم    رفت و دوباره برنگشت

 

   خداحافظ عشق عزیز ...خداحافظ بانوی خاک 

 

 

نظرات 68 + ارسال نظر
هزار و یک شب یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ب.ظ http://asalak552000.blogfa.com/

سلام دوست خوبم
اومدم متن زیباتو خوندم دلم نیومد کامنت نزارم..............
حالا کمی دلم باز شد...........
امیدوارم همه ی ما دوستان وبلاگی یه روزی یه جایی همو ببینیم.......... کوه به کوه نمیرسه اما آدم......
اینو به تجربه در لحظه لحظه زندگیم لمس کردم و دیدم...
ببخش خیلی طولانی شد..........
موفق باشید
یاهو

هنی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ق.ظ http://henika.blogfa.com

بروزم .... خوشحالم میکنی...

دیانا سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
خوبی؟
ببخشید خیلی دیر اومدم
گرفتار امتحانام هستم
مرسی که به وبلاگ شبهایی تنهایی من هم سر زدی
از عشق جدیدت هم بنویس

ترانه سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.bargrizon.persianblog.com

سلام نمیدونم من رو یادتون هست یا نه؟؟ اما یه زمانی به منم سر می زدید و خوشحالم می کردین..!!هر وقت اینجا میام کلی دلم می گیره و گریه می کنم آخه همچین عشقی تا حالا ندیدم... خیلی خوشحال شدم از این که شیوا رو پیدا کردین همین جا از شیوا جون تشکر می کنم که شما رو به زندگی برگردوند شیوا عزیزم تو کار بزرگی کردی...امیدوارم همیشه در کنار همدیگه باشید و شاد و خوشبخت زندگی کنید و گذشته ها رو به گذشته ها بسپارین و آینده رو به زیباترین شکل بسازین...از صمیم قلب براتون پیش امام حسین و ابولفضل دعا می کنم ...بای

آیدا سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:08 ب.ظ http://wavylady2000.persianblog.com

وبلاگ زیبایی دارید... خوشحال می شوم به کلبه من هم سری بزنید..

Elham D چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ق.ظ http://brightsunflower.blogsky.com

منتظر خبرهای جدید هستیم.
قرار شد عشق قدیمی همینجا پایان بگیره.
:)

.غزاله چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.pare-parvaze-ma.persianblog.com

سلام پس چی شد؟مطمئنی نمی خوای بنویسی<؟

نازنین پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ب.ظ

برادرم سلام .
خوبی ؟ خوش می گذرد //همیشه شاد باشی .

تنهاترین غزال جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:01 ق.ظ http://www.sarbolanddd.persianblog.com

سلام دوست خوبم
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خداوند کمکت کنه تا بتونی یه راه تازه ای توزندگیت پیدا کنی ودر کنار عشق قدیمی و از دست رفته ات روزگار خوشی داشته باشی

منم آپ کردم
خوشحال میشم سر بزنی
سربلند باشی
بدرود

خوابم نمی ربود
نقش هزارگونه خیال از حیات و مرگ ،
در پیش چشم بود .
شب ، در فضای تار خود آرام می گذشت
از راه دور ، بوسه سرد ستاره ها
مثل همیشه ، بدرقه می کرد خواب را .
در آسمان صاف ،
من در پی ستاره خود می شتافتم

نازنین جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام /منم میلاد فرخنده حضرت زینب (س) را به شما تبریک می گویم / خوش بگذرد

پرسشگر شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:51 ق.ظ http://kelisa.blogfa.com

سلام
وبلاگ با سلیقه داری
من آپ هستم با سری مباحثی جدید پیرامون مسیحیت
این سری تولد مسیح ؟! (3)
به انتظار نظرات زیبایتان مینشینم
فعلا بای

مسافر شهر رویاها...! دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.travel-to-dream.blogfa.com


. سلام دوست عزیز
حالتون خوبه؟
من مسافر شهر رویاها هستم و از اینکه وبلاگ قشنگتون سر راهم بود خوشحالم
وبلاگ قشنگ و جالبی دارین
و از آشنایی با شما بسیار خوشوقتم
اگه وقتشو داشتین یه سری هم به چادر ما بزنین ( مسافر که خونه نداره(چشمک))
موفق و پیروز باشین و در امان خدا

بارون بهاری چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.baroonebaharee.persianblog.com

بگذار آن باشم
که در کوهساران با تو گام بر می دارد
بگذار آن باشم
که در کنار تو گل می چیند
بگذار آن باشم
که از ژرفای احساسات خود به او می گویی
بگذار آن باشم
که رازهایت را به او می گویی
بگذار آن باشم
که در غم به سوی او می روی
بگذار آن باشم
که در شادی همراه او می خندی
بگذار آن باشم
که تو
عاشقش هستی
سلام دوست عزیز خسته نباشید// وبلاگ جذاب و زیبایی دارید امیدوارم همیشه موفق باشید//خوشحالم که تونستم وبلاگ زیباتون رو ببینم // به کلبه حقیرانه من هم سر بزنید خوشحال میشم ///موفق باشید خدانگهدارتا بعد.......

مینا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.iparaaaaa.blogfa.com

سلام به دوست خوبم
ممنونم که منو اول راه تنها نذاشتینو با نظر خوبتون خوشحالم کردین..امیدوارم با کمک شما دوست عزیز بتونم وبلاگ خوبی رو درست کنم
یا حق

باران شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ

نمی دونم چه بگم ................ فقط می تونم بگم متاسفم

عرفان یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ق.ظ http://photo.blog.af

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری
اگه وقت کردی یه سری هم به فتوبلاگ من بزن
اگه تمایلی به تبادل لینک داری منو به اسم (فتوبلاگ ) بلینک به من هم خبر بده...... موفق باشی

محمد چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.namakgir.com

دوست من اگه مایل به تبادل لینک یا بنر هستی به سایت ما هم سری بزن ممنون سایت نمک گیر

داریوش سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://cheshmedel.persianblog.ir

بهشت یا جهنم انتخاب کنید


cheshmedel.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد