چشمامو روی هم میذارم فقط میگم ای کاش

وقتی پرستویی فکر سفر کرد جفت عاشقش رو خبر کنه

 

بعد از این همه روزهای خاکستری میخوام یه کم نفس بکشم

وقتی به منظره چشم نواز روزهای گذشته نگاه میکنم

دوباره سگرمه هام تو هم میره و شاخه های شکسته - تو بارون اون روز به یادم میاد

اما میخوام روزهای خوش رو تجربه کنم و از این حصار خاطره رها بشم

اما تو تموم فصول ستاره سارای عزیزم

روی شانه هام هست و هر لحظه وجودم رو لبریز از عطر بهار نارنج میکنه

وقتی با این افکار ماه رو تو آسمون دل پذیرا میشم .

میتونم تو اسرع وقت خودمو به خونه خورشید برسونم

اما همیشه کوچه های بن بست انتهای راهم برای فراموشی هست

ولی تموم ارزوهامو - کامل و کمرنگ بر باد رفته میبینم

میرمو از افتابگردان های باغ خدا سراغ خونه خورشید رو میگیرم که شاید ...

اما مثل همیشه خدا سکوت میکنه تا خودم راه رو پیدا کنم

به قولم وفا میکنم و به همسایگی ایینه میرم تا در زمستون بهار زندگی رو به یاد اورم

اما دوباره آمد دیشب آمد و گلهای یخ زده باغچه رو نشونم داد که حتی افتاب هم ... نتونست

میدونم سارا مقابل سرنوشت دستمال سفیدرو بالا برد و لابه لای برگهای ارغوانی پاییز گم شد

اما میخوام نوع نگرش به گذشته ام رو عوض کنم ولی انگار سارا دوست نداره ...

اره دوباره اومد و دیدم رنگین کمون توی چشماش نشسته و یه اندوه بی پایان تو نگاهش بود

اما ایینه سرد - پلکهاشو رو سنگین کرده

تا نگران رویاهاش - باغچه یخ زده زنبق و نرگسش وحتی نگران باغ خفته آرزو های من باشه

با این حضور جرعه ای آرامش به صورتم پاشید تا که

حسرت روزهای شیرین بماند و دوباره قصه جاوید عشقم رو برایش تکرار کنم

انگار کسی به او گفته که میخواهم ...

اره خوب اون سکاندار کشتی احساسم هست و با حضورش خیلی از سختی ها رو کنار زدم

ولی با این احوال میخواهم عطر بارون رو استشمام کنم و به سوی دریچه خوشبختی برم

اسمون دل سارا ... صدای غرشی که داره حکایت از بارونه

انگار ابرهای اسمون دلش خیس تر از همیشه و این خیسی خبر از بارش چشمها داره

میخوام زیر اسمون دلش و با بارش بارون دل اون روح به گل نشستم رو تطهیر کنم

میخوام به اینده فکر کنم سارا هم قئل کمک دادش به من ...

اما واقعیت اینه که سارا بانوی دلم هست و میدونه که رفتن پایانت نخواهد بود

و یاد خاطره تو تا همیشه در خاطرم خواهی ماند ...

اما احتیاج دارم به زندگی دیگر ... میخوام نفس بکشم خالی از خاطره ای

ولی تو این روزگار . انگار قحطی دوست هست و کسی معرفت نداره ... من باید بگردم

در انتظار چشمهایی خواهم ماند که وجودم رو ... سارای عزیز منو ببخش .

باید گذشته رو به صندوق خاطرات بسپرم و روزهای جدید رو تجربه کنم

نفس تو سینه ام حبس شده ... درام میرم باورم نمیشه که چرا .. اما میدونم که باید برم ...

میخوام تموم ارزوهای کالم رو با شخصی دیگر ...

نمیخوام دیگه فرصت زندگی رو از دست بدم و میدونم تو این راه سارا کنارم هست

ولی ای کاش عزیز خودت بودی و در کنارت خوشبختی رو حس میکردم اما ... حیف

من فقط به اینده امیدوارم که بشه تموم راهایی که به فراسوی عشقی نو ختم میشه رو پیدا کنم

شاید باورش سخت باشه حتی برای خودم ولی باید به فکر باشم فکر زندگی ...

اما هیچ وقت نمیتونم گذشته و حس حضور سارا رو فراموش کنم اخه اون مثل خون تو رگهای من جریان داره

میخوام اون تیکه گم شده خودم رو پیدا کنم و از ...

برای او که میخواهد پرواز رو فراموش کند شاید فردا هم دیر باشد

هم او که در عشق اسطوره شد و ماند

امروز تکرار آن مظهر عشق را با عاشقی دیگر میخوانم

 

نظرات 130 + ارسال نظر
آزیتا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:25 ب.ظ http://azi.blogsky.com

الان میخونم

خانوم کوچولو جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:30 ب.ظ http://Khaanoom-Koochooloo.mihanblog.com

سلام....
فکرکنم که اول شدم....
مگه نه؟

خانوم کوچولو جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:31 ب.ظ http://Khaanoom-Koochooloo.mihanblog.com

دوباره سلام....
چه عجب بعد کلی مدت اومدین.....
حسابی ستاره ی سهیل شده بودین هاااا......
اعیاد گذشته رو بهتون تبریک میگم....

خانوم کوچولو جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:34 ب.ظ http://Khaanoom-Koochooloo.mihanblog.com

نمی دونم درست حس کردم یا نه....
ولی یه جور حس تازه یه امید تازه تو نوشته هاتون موج میزنه.....
حسی که میگه باید زندگی کرد وفرار از اون امکان پذیر نیست....
///میخوام اون تیکه گم شده خودم رو پیدا کنم و از ...///
///باید گذشته رو به صندوق خاطرات بسپرم و روزهای جدید رو تجربه کنم///
///...و یاد خاطره تو تا همیشه در خاطرم خواهی ماند ...///

این حس تازه مبارک باشه.....
درپناه خدا،شادباشین وامیدوار.

نازنین (زندگی) جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام /خوبی؟ دوباره میام / فعلا؛ بای

پیله جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:57 ب.ظ http://hami.blogfa.com

اصلن مشخص نیست رنگ نوشته ها را عوض کن

نازنین (زندگی) جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام خدمت آقا سامان عزیز:

بالاخره راه درست زندگی را انتخاب کردید . از تصمیم زیبا و منطقی ات خیلی خیلی خیلی خوشحالم .
خدایا شکر //صد هزار مرتبه شکر
خواب من هم تعبیر می شود و خداوند یک پسر خوشگل به شما اعطا می کند /زندگیت زیبا و هدفمند می شود .
تبریک می گویم که بالاخره خودت را پیدا کردی .
امیدوارم به حق پنج تن خوشبخت و سعادتمند شوی.
ان شاءالله روزی وبلاگی را با همسر دلخواهت باز کنی و از شیرینی زندگی بنویسی.
دوست عزیز مراقب خودت باش .
شاد باشی.

عاطفه جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.atefeh87.blogfa.com

سلام!!
انگار اول شدممممم!
متن این دفعتون توش بوی امید می اومد!... حتی وقتی داشتم می خوندم احساس می کردم که سارا خانوم هم از این تصمیم راضی هستن و واستنون خوشحال!...نمی دونم ولی این احساسی بود که یک دفعه بهم دست داد... . مطمئنا یاد و خاطره و عشق سارا از دلتون بیرون نخواهد رفت، ولی انشالله یه بسم لله و یه یا علی بگید و تصمیمی را که گرفتید و انجام بدین.
راستییی عیدتون مبارککککککک(البته با ۱ روز تاخیر)
به روز هستم، خوشحال می شم سر بزنید
موفق باشید

عاطفه جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.atefeh87.blogfa.com

نه!!! انگار اشتب کردم .گول خوردم (زبونک)..اول فکر نکنم شدم! حالا اول نشد به هر حال یه عددی شد دیگه...فرقی نمی کنه(چشمک)

آزیتا جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام
خوشحالم اینجوری بهتره...
نظرم را هم که میدونی
فعلا

یه دوست شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ق.ظ http://http://www.baaddarghafas.blogfa.com/

برای پرواز دلیل نخواهید
چون آن وقت تازه خواهید فهمید که بال و پر ندارید
و دیگر پرواز تنها خیالی است
که همیشه از آن خواهید ترسید .

پارمیدا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:24 ق.ظ http://www.p4rmid4.blogfa.com

اول از همه
لوللللللللل
ممنون از حضورت
اپم و منمتظر

*مهتاب* شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.shabe-sard.blogsky.com


* برای باور بودن جایی باید باشه باید * برای لمس تن عشق کسی باید باشه باید *

* که سر خستگیات و به روی سینه بگیره * برای دلواپسیهات واسه سادگیت بمیـــــــــره *

* حرف تنهایی قدیمی * اما تلخ و سینه سوز ِ *

* اولین و آخرین حرف * حرف هر روز و هنوز *

* تنهایی شاید یه راه * راهی ِ تا بی نهایت *

* قصه ی همیشه تکرار * هجرت و هجرت و هجرت *

* اما تو این راه که همراه * جز هجوم خار و خس نیست *

* کسی شاید باشه شاید * کسی که دستاش «قفـــــــــــــــس» نیست *

میتونین چون می خواین . می رسین چون لیاقتش رو دارین .

...«با بهترین آرزوها »...


_________8"=,,88,
_____8""=""8'__"88a88'
.._.;88m a8___,8""_"8
__"8"'__"88"__A"_____8;
___"8,__"8___8_______"8,
____"8___8,__8,_______"8
_____8,__"8,_"8,_______8,
_____"8,__"8,_"8mm""""""8m.
______"8,am888i"'___ 3,mm"
______,8"___8"__ 3.m888"
_____,88P""""" 3I888888
________________"I888_
__________________"I8,
___________________"I8
____________________"I8_
________,mmeem.m""i,_I8""__,mmeem,'.
_______m""____._"8.8_I8__,8"___.__"88
______i8__._'__,mi""8I8_,8_._'__,8"_88
______88.'_,mm""____"8I88"m,,mm'" 8
______"8_m""_________"I8 ""'
_______"8_____________I8
______________________I8
______________________I8""
______________________I8
______________________I8
____________________""I8
______________________

مهتاب شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:02 ب.ظ http://www.bolooremahtab.blogfa.com

سلام
دیگه به ما سر نمی زنید ؟؟؟؟؟؟؟؟
برای پست قبلی تون هم نظر دادم ولی مثل اینکه ثبت نشده
خوشحالم که شما حال و هوای بهتری پیدا کردی
پذیرفتن واقعیت بلندترین گام بود که شما این گام رو برداشتید
اگه تونستید یه سری هم به وبلاگ من بزنید
موفق و پیروز باشید
و برای منم دعا کنید

مهتاب شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:04 ب.ظ http://www.bolooremahtab.blogfa.com

سلام
دیگه به ما سر نمی زنید ؟؟؟؟؟؟؟؟
برای پست قبلی تون هم نظر دادم ولی مثل اینکه ثبت نشده
خوشحالم که شما حال و هوای بهتری پیدا کردی
پذیرفتن واقعیت بلندترین گام بود که شما این گام رو برداشتید
اگه تونستید یه سری هم به وبلاگ من بزنید
موفق و پیروز باشید
و برای منم دعا کنید

گل شقایق شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:39 ب.ظ http://asalak552000.blogfa.com/

سلام دوست خوبم..........
خوبید؟ خوشحالم اولین کامنت رو من می زارم..........
بازم مثل همیشه حرف از دل زدید........ خوشبحال سارا....
تقدیم به شما و سارای عزیز:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید
ببخشید دوست خوب راستی رنگ نوشته هاتت چشم رو اذیت
میکنه..اگه ممکنه رنگشو تغییر بده............
موفق باشید

hadise arezo شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:25 ب.ظ

vaghean inghadr khodkhahi
faghat bekhodet fekr mikoni
gahi vaghata bayad hagho be mardom dad to khodeto gom kardi ghabol nadari na?
midoni akhare dostdashtan chie? kash haft shahre eshghe ataro khonde bodi mifahmidi be ki migan ashegh .hazeram ghasam bokhoram ini ke to dari eshgh nist. ye jor hese shaeranas. az dastam delkhor shodi? lobod age sarat bod deldarit midad. bazam migam mardddddd bozorg sho. faghat bekhon ino .nemikhad bishtar zahmat bekeshi.rasti hava sarde sarma nakhori.moraghebe khodet bash.

man یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.i-t-c.blogfa.com

......دلم می خواد با چنان عشقی زندگی کنم که حتی بنا به تصادف به جهنم افتادم خود شیطان مرا به بهشت روانه کند...زیبا بود .. به روزم ...

اکسیژن یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:38 ق.ظ http://ok30zhen.blogspot.com

اول اینکه سلام و مرسی از ..
دوم اینکه ببخشید دیر شد،یه مدتی نبودم
و سوم اینکه اول هستم!!و اینکه اشکم...

آوای شمال یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ق.ظ http://avayshomal.blogfa.com

اول................................................

آوای شمال یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:49 ق.ظ

قبل از اینکه این جا پر بشه از شکایت و گله به خاطر رنگ قلمتون زود عوضش کنید..من که کور شدم.........

آوای شمال یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ق.ظ http://avayshomal.blogfa.com

jirjiraki be ye kherse mige man asheghetam kherse mige alan vaght khabe zemestanast vaghti bidar shidam dar moredesh harf mizanim bad ke bidar mishe har chi migarde ono peyda nemikone....nemidoneste ke jirjiraka faghat 3 rooz zende hastan

آوای شمال یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:52 ق.ظ http://avayshomal.blogfa.com

راستی بوی امید می آد..امید به زندگی....چه بوی خوبیه...

این آپ آینده من هست اما برای شما زودتر می گذارم

زندگی یک صبح بهاریست»


اگر دوستی داشته باشی.

کسی که با او راه بروی.

با او حرف بزنی.

به جانبش روی کنی.


« زندگی یک صبح بهاریست»

اگر دوستی داشته باشی

تا کمی آفتاب را با او قسمت کنی,

که ترا یاری دهد

« پس حالا و همیشه ترا یاری هست»

مصیبت یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 ب.ظ http://mosibat.blogfa.com

سلام
ممنونم که من سر میزنی
امروز تولدمه خوشحال میشم بیای
موفق باشی

سمیه یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:26 ب.ظ

بعضی اوقات لازمه خاطرات گذشته رو با خودش ببره حتی اکه زجر اور باشه
متن زیبایی یود . موفق باشید

*پرنسس* یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:09 ب.ظ http://yasesefid.blogsky.com


سلام
...

پرستوها وقتی میرن سفر جفتشون رو خبر نمیکنن
میدونی چرا؟
چون جفت پرستوها زودتر از اونا رفته سفر ...!

گذر از خاطرات به همون اندازه سخته که گذر از یک تعهد میتونه سخت باشه
اما مهم اینه که آدم تموم تاروپودش رو غسل بده و رهرو باشه
شاید مثه قدیما نتونم معلم خوبی برای یه دوست فراموش شده باشم اما فکر میکنم حداقل بتونم نوشتار مفیدی یادگاری برات جا بذارم

زیباترین جمله متنت چیزی که بیشتر از تموم کلمه هایی که تا حالا نوشتی به دلم نشست این بود:
« اما واقعیت اینه که سارا بانوی دلم هست »

خیلی زیبا خیلی ساده و خیلی ... شاید صادقانه
سارا برای من یادآور خیلی چیزهاست اما نه اون چیزهایی که تورو به یادشون میندازه
اما من سارای تورو یه جورایی دوست دارم
مثه شخصیت پری مهربون تو کارتون سیندرلا میمونه
اما میدونی هرچی باشه یه پریه
باید پر میزد و میرفت اونجایی که دستاویز دلگرمیهای تو باشه
شاید اینطوری بیشتر دلت به یاد اون بالا بالاها باشه

از اینکه میخوای به آینده فکر کنی اونقدر خوشحالم که باورت نمیشه چه قدر
اما تموم دلنگرونیم اینه که اینبار هم ...
میدونی اگه از اول محکم و پاک و درست قدم برداری مطمعنم که به مقصد نهاییت میرسی

اگرهم الان میبینی هیچکس نیست که مثه پروانه دورت بگرده همش تقصیر خودته.
یه زمانی یه کسی بهت میخواست بگه چرا اما تو میشکوندیش و میگفتی تو اشتباه میکنی .. من خودم میدونم
چی به چیه.. حالا الان واقعا فکر میکنی که میدونستی؟

سارای تو هم دلش میخواد دوباره جوونه بزنی و شروع کنی.
چون دیگه از ته دلت میخوای و این زیباست.
من فکر میکنم خونت بوی زنبق و نرگس میده چون از اون اول هم سارا در تو جریان داشت.
ولی هیچوقت بوی یاس نداد.
نه خونت نه فکرت و نه وجودت.
و من نمیدونم چرا هنوزم تو روزای زمستونی و سرد کوچه های تاریک زندگی بوی میخک میدن!!!

برای شروعت دعا میکنم .. خوشالم که میخوای دوباره شروع کنی. برای شروع و ساختن هیچوقت دیر نیست.
اگر شاگرد خوبی بوده باشی تاحالا از این به بعد میدونی که باید چی کار کنی.
بگرد دنبال اونی که نه تنها نگاهت پاک باشه که وجودشم بوی انسانیت و عشق بده.
تو هنوز هم مقاومی و پا برجا .. فقط یک چیز دیگه هم هست که باید ازش خدافظی کنی .............. غرورت.


هم او که در عشق اسطوره شد و ماند

امروز تکرار آن مظهر عشق را با عاشقی دیگر میخوانم


جملات اشنا همیشه در یاد میمانند

برای باغ سرسبز آرزوهایت دعا خواهم کرد
موفق
شاد
و پیروز باشی مرد چوبی

با احترام دختری از سرزمین یاسها *

آرزو یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:17 ب.ظ http://harfhayegolijon.persianblog.com

سلام دوست عزیز.
همیشه به وبلاگت سر میزنم حتی اگه برات کامنت هم نزارم ولی سر میزنم.
امیدوارم همیشه شاد باشی نمیتونم بگم غم رو رها کن بعضی وقتها آدمها با غم شاد هستند.
امیدوارم فهمیده باشی میخوام چی بگم
موفق و بهروز باشید.
بدروووووووووووووووووود.

حکایت یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:50 ب.ظ http://hekayate4.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود خیلی زیبا
واقعا بهت تبرذیک می گم
در ضمن از آشنایی با شما و وبلاگ شما بسیار خوشحالم
تا بعد *****

طلا بانو یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:12 ب.ظ http://gozar.mihanblog.com/


با سلام به دوست عزیزم این بار چون هر بار امدم به گلستان وب شما تا تو دوست عزیزم

را دعوت کنم به وب ( طلا بانو بهونه قشنگم ) چون ورود تو به وبم مزین کننده می باشد

نویسنده کتاب اسرار خلقت ( مریس مترلینگ ) میگوید آدمی زاده افکار خویش است فردا آن

خواهد کرد که امروز به آن میاندیشد ( من هم همیشه اندیشه حضور سبز شما را در خودم میپرورانم)

باشد که باشی همیشه پاینده و سرافراز ] ارادتمند طلا بانو [

کو بریک دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:40 ق.ظ

صادقانه ترین کار توی دنیا دوست داشتن
و
عاقلانه ترین کار عاشقی است
زیبا نوشتی دوست من

هومن دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:45 ق.ظ http://hamraz.blogfa.com/

سلام دوست عزیز خوبی ؟
مثل همیشه قلم شما زیبا و با احساس بود
از نوشته هاتون واقعا لذت می برم
طرحی نو از دلتنگی هایم را نوشته ام
امده ام شما را به تولدی دعوت کنم که تا حالا در ان حضور نداشته اید .
منتظر حضور سبز و قلم دلتنگ و با احساس شما هستم
سبز باشی
بای

عسل دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ق.ظ http://hamonharfhayeasal.persianblog.com/

سلام. به دگمه های روی لباست غبطه می خورم؛ مرا هم بدوز روی لباست!!!!!
موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت.............عسل

لیلا و امین دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:23 ق.ظ http://amineleila.blogfa.com

سلام
وقت بخیر
خوبید ؟
متن زیبایی بود ولی رنگ مناسبی نداشت . رنگ به تنهایی زیبا بود ولی روی زمینه سفید چشممون خیلی اذیت شد تا تونستیم همش رو بخونیم
خوش باشی عزیز

نسیم دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:44 ب.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
نمی توانم خنده کنم دلمو از خوشی آکنده کنم
خیلی تنهام یه آشنا، سنگ صبور می خوام
دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام
توی دل صحرا تو عمق دریا پی تو گشتم ندیدمت
تو خط کتاب و تب و تاب پی تو گشتم ندیدمت
با اینکه دنبال تو باید با چشم های دل می گشتم
پی راه تو خداجون از همه ساده گذشتم
آره دیگه دونستم که تو کس نیستی
نفس نیستی هوس نیستی
همه جا هستی و هیچ جا نیستی
رمز امیدی صبح سپیدی عشق و نویدی خداجون
زندونی دردم فقط تویی تو کلید قفل این زندون

سلام آپم
می خواهی خوشحالم کنی؟؟؟؟؟

نسیم دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:44 ب.ظ http://narmafzarkids.blogsky.com

وای نظر بعد از تایید بود
ضایع شدم

مریم دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.4everyone.persianblog.com

سلام عزیز....خوبی؟؟؟خیلی وقته ازت خبری ندارم....امیدوارم که نبودت فقط به دلیل مشغله های ذهنی باشه.نه هیچ چیز دیگه ای....راستی کجایی؟؟؟منم یه مدتی نبودم.....ولی از وقتی اومدم دو تا مطلب آپ کردم.که نیومدی...البته هیچ اجباری نیستا.....من فقط نگرانت بودم....اگر دوست داشته باشی می تونی بخونیشون ....فکر نکنم بدت بیاد......منتطرتم..راستی من تازه بهشت زهرا بودم...قبلا هم بهت گفتم که هر وقت میرم اونجا برای سارای تو هم هدیه میبرم..فقط امیدوارم که قبول کنه.....فعلا..بای

زهره دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:41 ب.ظ http://www.tasvireroya.blogfa.com

سلام
متن زیبا و لطیفی بود
و به درستی که امید زیبا ترین هدیه خداوند است
پیروز باشید

تنها ترین غزال دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:06 ب.ظ http://www.sarbolanddd.persianblog.com

سلام دوست خوبم
منو ببخش که دیر اومدم ولی فکر کنم مهم اینه که بالاخره اومدم
متنت خیلی قشنگ بود (البته قشنگی متن هات تازگی نداره بلکه مثل همیشه به دل میشینه)
البته اینو بگم که رنگ فونتت چشمو خیلی اذیت میکنه
منتظر حضور سبزت هستم .
سربلند باشی .
با ی کوچولو

hunter دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.hunterwizard.persianblog.com

salam khobi merSi kheyli ghashang bod age tonesti be man ham sar bezan ghorbanat bye

دختر مشرقی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام دوست عزیز........ما ادما همینیم همیشه در ای کاش ها بسر می بریم
اینو بگم خودم بهتر نیستم............نمی دونم بهر حال ما انسانیم و شاید طبیعی
..........ولی هیچ وقت به پشت پرده نگاه نمی کنیم.............شما به قسمت اعتقاد دارید
می گی دوست نداره ..............فکر نمی کنید زائده ذهن خودتون ..................
من مطمئنم خدا بهتون تلنگر زده اما ..........شاید خودتون نخواستیدراهی که خدا نشون
می ده بفهمید............این حرفامو از دید یک ادم خوش خیال نبینید.........چون منم
درک کردم /حس کردم /یک موقع می گفتم خدا پس من چی ...........ولی الان که خوب
فکر می کنم خدا دوستم داشت در مراحلی هم تلنگر زد بد جوری هم اما مثل اینکه خودم
دوست داشتم تو خواب باشم .........اما با خودم عهد بستم دیگه حواسم جمع کنم
میگید قحطی دوست .............نمی تونم منکر این حرف بشم ..............ولی........بقول یک دوست
شاید ادم باید جرات ریسک دوباره را در زندگی داشته باشه.............اینو بگم تو این مملکت
بد جوری ترازوبه نفع اقایون کمی شجاع وبا تدبیر باشی کاری نداره/حداقل برای مردا که اینطور
یک چیزو می خوام بهتون بگم شاید کسی بهتون نگه شما می تونی یاد اونو برای همیشه در زندگیت
داشته باشی هر موقع خواستی مفاتیح و باز کنی و برای شادی روحش دعا بخونی...........
یادم می اد یکی بهم گفته بود عشق اول یک چیز دیگه است..........ولی گاهی وقتها شنیدن این حرف درد ناک
هر چقدرم سعی کنی برای این آدم بهترین باشی ولی همیشه این حس و داری که شاید انقدر ها که هم فکر
می کنی دوست نداشته باشه ..............نمی دونم منظورم تونستم بیان کنم یا نه.........ولی هیچ وقت در زندگیت
شخص دوم که وارد خونه دلت میشه را با عزیز از دست رفت مقایسه نکن.............واین و بدون شما

دختر مشرقی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:07 ب.ظ

در سنی عشق تو از دست داده بودی که ادم در اون سن دنیای کوچک با توقعات کوچک داره وسال
به سال عقاید ونظراتت ممکن بود عوض بشه...................ولی می تونم بفهمم اون دوره سنی برای پسرا
دوران یک عشق پاک وبی ریا.بهر حال خوشحالم که تصمیم زندگی داری مطمئنم اون خدایی که بهش اعتقاد داری
بهت کمک می کنه ...........ازش بخواه /ولی اینو بدون کسی وکه انتخاب می کنی بایدانقدر بزرگ باشه که جای اون حفره بزرگ
قلبت و پر کنه ونتونه از اون بیرون بیاد ..................فقط یک انتخاب صحیح.............آینده شیرین برای شما...............
براتون دعا می کنم وامیدوارم به خواستتون برسی

دختر مشرقی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:08 ب.ظ

راستی تا دیروز که هیچکدوم از نظرات و نگذاشته بودید
معلوم بود که سر تون شلوغ حسابی ..................مخصوصا که به دوستان سر نمی زنید

نازنین (زندگی) دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:40 ب.ظ

----------.-----
------ _."__ ---`.
--.--(#)(#)----/#
." @------------/##
:------------,--####
--`-..__.-"_.--###
--------`;_:-- --´´`
-------.""""""`.
-----/, ------- ,
----//شاد باشی\
----`-.______.-"
--- ___`. | .´"___
-(______|______)
felan bye

خانوم کوچولو دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:34 ب.ظ http://Khaanoom-Koochooloo.mihanblog.com

دوباره سلام...
خداییش قهر نیستین؟؟....
بابا حسابی بی معرفت شدینا.....
امیدوارم هرجا هستین خوب وخوش باشین....
درپناه خدا،شادباشین وامیدوار.

دیانا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ق.ظ http://juskhodam.blogsky.com

سلام دوست گلم
خوبی؟
باور کن من اگه باشم بهت سر میزنم
ببخشید که یکم دیر اومدم
این پستت برام شادی آور بود
نمیدونی چقدر خوشحال شدم که در انتظار روزهای جدید زندگی هستی و میخوای زندگی نویی را تجربه کنی
باور کن سارا هم الان خیلی خوشحاله
من آپ کردم
شاد باشی

مریم سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:03 ب.ظ http://www.4everyone.persianblog.com

دوباره سلام...الان که اومدم یک دفعه چشمم افتاد به کامنتاتون ....دیدم همه از نبودتون هم ..یه جورایی گله دارن..هم نگرانتونن...خوب اما به نظر من اصلا اشکالی نداره که پیش من نمیاید...خوب من میام..دیگه مطمئنا از این نمی تونین ...جلوگیری کنین.....امیدوارم هر جا که هستید.....دلتون شاد و لبتون خندون باشه..فعلا....

ناناز سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.omidzendegi.blogfa.com

سلام مهربون
خیلی وقت بود نیومده بود م اینجا
چرا خبر م نکردی
خیلی زیبا بود ولی خیلی رنگ نوشته هاتون مممم
من آپ کردم خوشحال میشم بیای و منتظرم

رزا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:10 ب.ظ http://tabassomezendegi.blogfa.com

امیدوارم اون نیمه هر چه زودتر پیدا شه...

hadise arezo چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:05 ق.ظ

عاشقی والاست تنها حرف نیست
محتوا عشق است حرف زرد نیست
عشق تنها عشق باقی هیچ نیست
هر که جز این گفت تنها مدعی ست
اگه می خوای خوب فراموشش نکن اما ضررش ÷ای خودت
می دونم سخته اما سعیتو بکون. تو باید خلاص شی. اسیر هیچکی نشو تو آزاد آفریده شدی مگه نه؟ به خودت بیا. روزات دارن میگذرنا....باور کن دوست دارم اینو میگم
مراقب خودت باشا. سرما نخوری

تینا چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.tina-hoolo.persianblog.com

عزیزم لینکتو گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد