مست شدم از جرعه باغ بهشت

 

 

گفتم که اومدم

گفت نه دیر اومدی

گفتم نه به خدا زود اومدم بیشتر ببینمت

گفت نه عزیزم دیگه خیلی دیر اومدی

 

مست شدم از جرعه باغ بهشت

های با توام اسیاب برگرد به نوبت ؟ پس بگو نوبت ما کو ...

میخوام بنویسم از رفتن عطر زنبق و یاسهای کوچه اشنایی ها

یا از بالها اغشته به خون عشق قاصدکها _ یا بگم که سست شدم با برق اولین نگاه

یا که تو لحظه تلخ وداع _ شکستم تموم شدم _ تو ترس التهاب

یادته عزیزم هیچی نگفتم و خیره موندم به تموم اون چشات اما تو خودم

اما تو خودم کبود شدم مثل رنگ اون لبات زبونم زندانی شد پشت تموم دندونام

اما چشمام که فقط خیره بودم ولی اشکام هموشون اسیر شدن نگام

بعد این همه مدت که میرم تو عالم گذشته

یاد اون نگاه اخر ؟!! نه از اون نگاه مونده فقط یه سایه که خیره شده توی چشام ...

تو هنوز با التماس میگی نذار که پاک بشه رنگ نارنجی پاییز ما

میخوام یه چیزی رو که حتی تو تنهایی خودم هم جرات گفتنش رو نداشتم بگم

سارا پشت تموم این حرفا : یه فریاد بلند به وسعت تموم احساسم هست

روز اخر واسه اولین بار بود که تو سکوت کرده بودی من حرف میزدم

میدونی همیشه یاد اون لحظه اخر عذاب میدم یادم میاد که با التماس میگفتم تنها نذارم که من به تو محتاجم من تو رو دوست دارم جوابت مثل پتک تو سرم میخوره ( گفتی دیگه دیره واسه گفتن حرفی که تو تموم این روزا انتظار کشیدم خیلی دیره گفتی میدونستم دوسم داری اما این حرف رو هیچ وقت از دهنت نشنیدم ولی گفتنش الان خیلی دیره ) متاسفم

تو تموم این روزا عذابکشیدم که چرا از عشقی که به تو داشتم هیچی نمگفتم و تو خودم میسوختم نمیدونم شاید اون دم اخر ... ولی گفتم و شنیدم تاوانش روهم پس دادم

میدونم که دیره ولی الانم مثل همومن شب دوباره میگم که سارا جون سارای من دوست دارم منو تنها نذار من به تو اون دستای مهربونت _ به تو اون چشای قشنگ و نازت _ به حرف زدنهای هر شب احتیاج دارم منو تنها نذار به خدا تو دوستت دارم ( چرا داد میزنی ) میخوام بگم همه بدونن که اره من ساشا تو داره فریاد میزنه که من بدون تو مردم  (میدونی عزیزم اون موقع که من التماس میکردم یادته که میگفتم تورو بخدا نمیخوام دیگه بگی دوسم داری فقط موقع حرف زدن منو نگاه نکن اما تو ... )

اره سارا تموم اون لحظه های اخر هیچ وقت از یادم نمیره نمیتونم خودمو ببخشم هیچ علتی جز غرور بیش از حد من باعث اون رفتار نمیشد واقعا الان .....

فقط دلم میخواد یه بار دیگه حتی تو خواب ببینمت و .....

اخرین بوسه ای که زدی روی لبام دیگه جاش پاک نمیشه.

نمیشه که این روزا از زندگیم پاک بشه تو یه اتفاق نبودی که گذر زمان تو رو از من بگیره

تو تموم من بودی ... من کنار تو سیب خوشبختی زندگی رو گازش زدم اما ...

اما انگار سرنوشت نمیتونست ببینه که دو نفر اینجوری تا به کجا میتونن همدیگه رو دوست داشته باشن واسه همین بودش که اسب سیاه بال دار پرواز بلند رو  واسه تو زین کردش .

تا شاید که من بگم خداحافظ . اما تو رو من همیشه کنار خودم میبینم واسه اینه که الانم سرنوشت از دست ما ناراحته . اما اهای اهای  های سرنوشت با تو هستم تو فقط منتظری که من بگم ...

میتونی امشب گوش کنی که دارم فریاد میزنم اهای بهشت که تو شدی طلایه دار این عشق

همه گوش کنید فقط یه بار میگم   خداحافظ بانوی عشق 

انگاری که سرنوشت راضی شد و رفت پی کار خودش

 سارا جون حالا من موندم و تو با یه دنیا ارزو و عشق .

 الان باید بگم که من دارم میرم به سمت سرنوشت .

اما اینو به تو قول میدم از همون قولای سارایی که همیشه بهت میدادم .

مطمئن باش که تو هیچ وقت از زندگی و دل من پاک نمیشی تو واسه من یه حس جاوید هستی

اما الان باید برم اینو بدون که تو رو و تموم خاطره های تو رو هم با خودم میبرم

دیگه حتی یک کلمه هم از کس دیگه ای جز تو اینجا نمی نویسم

مطمئن بدون که تموم اینجا فقط مال تو هست مال تو و دل من

 

این اخرین پرواز مصنوعی ترین پسر باد به این دیر مقدسه

و دیگر هیچ !... خدانگهدار !...

نظرات 153 + ارسال نظر
**..ونوس..** یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:37 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

ساک سفرت عزیز بردار و برو
من را به در و پنجره بسپار و برو
هر بار که غیر از گله حرفی نزدی
این بار بگو خدانگهدار و برو
یک ربع هنوز مانده تا رفتن تو
پس حداقل مرا نیازار و برو
اصلا نگران نباش از بابت من
حرفی بزن از امید دیدار و برو
من گریه نمیکنم که راحت بروی
این را به حساب عشق بگذار و برو

محسن حسینی سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ق.ظ http://RedStars.mihanblog.com

سلام ...
کلیپی به مناسبت ۲۹ بهمن ماه طراحی کردم
خوشحال می شوم شما هم نظرتون رو بدید
موفق باشید
--
آپ کردید خبر کنید .

دیانا یکشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:48 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
خوبی دوست من؟
سال نو را تبریک میگم
امیدوارم سال خوب و پر برکت و سرشار از موفقیتی پیش رو داشته باشی

مهتاب چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ

سلام دوست خوبم. شما معلوم هست کجایی؟؟؟؟؟؟؟
من خیلی واستون آف گذاشتم اما هیچ جوابی نداشتم!مگه قرار نبود با شیوا جون بیاین پیشم!پس چی شد! مگه قرار نبود اون دفتراتون و بهم بدین! پس کجایین! یه خبر بهم بدین ممنونم.

الهام چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ق.ظ http://baronieman.blogfa.com

اگه میخوای ع ش ق واقهای رو بفهمی به این وبلاگ برو تا درک کنی عش ق که در درون تو همش ...............

نازنین پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام /خوبین

[ بدون نام ] جمعه 4 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام
منم...یادت آمد بیا
تل زده بودی یادت آمد

v سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:25 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

اگر من فقط برای امروز زندگی کنم ، ترس از فردا فرصت آنرا نخواهد یافت که فکر مرا به خود مشغول کند . تا زمانیکه من قدرت خود را برروی فعالیتهای امروز متمرکز می کنم در ذهن من جایی برای نگرانی و اضطراب باقی نخواهد ماند . اگر من تلاش کنم که تمام لحظات امروز را با چیزهای خوبی که دیده و شنیده و انجام داده ام پربارتر نمایم خواهم توانست که در شب هنگام با رضایت خاطر و آرامش و قدردانی به روزی که گذرانده ام فکر کنم .
آیا توجه بیش از اندازه به احساسات منفی به این دلیل نیست که من برای خود احساس تأسف کنم ؟
من امروز از نخستین ساعات صبح تا آخرین لحظات شب تلاش خواهم کرد که با تمرکز به تمام مواهب طبیعی و نعمت های خداوندی و تمام چیزهای دوست داشتنی تمام لحظات خود را سرشار از شادی کنم و افکار و احساسات منفی اجازه خود نمایی ندهم .
من امروز از پیله تنهایی و تأسف خوردن برای خود بیرون می آیم و فقط برای امروز زندگی می کنم .

مجید سعدآبادی پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ق.ظ http://malafe.blogfa.com

سلام
کمی اطرافم شلوغ است و دیوانه های ادبیات درباری ام حتی
به جوانی من هم رحم نمی کنند
چه برسد به دوستانی که لطفشان در وبلاگ خصوصیمان شامل حال می شود
من مدتهاست هیچ بویی احساس نمی کنم
اما شما این گلها را بو کنید و تعریف جدیدی برای من داشته باشید



[گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]

ونوس پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com


انتظار واژه ی غریبی است ...
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست
که با آن خو گرفته ام.
که چه سخت است انتظار ..
هرصبح طلوعی دیگراست برانتظارهای فرداهای من!
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟
شاید روزی بخوانند بر تو، عشق مرا
می دانم روزی خواهی آمد، می دانم
گریان نمی مانم، خندانم!
برای ورودت ای عشق
وقتی که به یادت می افتم،
به یاد خاطراتت ...نامه هایت را مرور می کنم،
یک بار ...نه ...بلکه صد بار
وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد
تو را من چشم در راهم !!!!

مهتاب پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ب.ظ http://www.bolooremahtab.blogfa.com

سلام
ممنون که سر زدین
امیدوارم اوضاع بر وفق مراد باشه
و امیدوارم دوباره وبلاگتون رو فعال کنید و بنویسید
موفق باشید

دختر مشرقی پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ

سلام .دیگه یکسالی از خدا حافظی شما گذشته .نمی دونم می ای اینجا یا نه ...ولی می ایی اینگار............ولی ممنون که بیادمی.....راستی ازدواج کردید ؟

امیر چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.sahel2007.blogsky.com

برات آرزوی موفقیت میکنم
ولی خیلی بیمعرفتی
شاد باشی و در پناه حق

امیر دوشنبه 25 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ http://khalseha.blogfa.com

سلام دوست من پست قشنگتو خوندم و استفاده کردم /منم بایک غزل متفاوت به روزم //امشب به صرف یک غزل تلخ دعوتید!!!

سانای شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.sanay.blogfa.com

بر سنگفرش
یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.
***
آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ بالبم شررافشان:

(( - آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...))
***
بادی شتابناک گذر کرد
بر خفتگان خاک،
افکند آشیانه متروک زاغ را
از شاخه برهنه انجیر پیر باغ ...

(( - خورشید زنده است !
در این شب سیا [که سیاهی روسیا
تا قندرون کینه بخاید
از پای تا به سر همه جانش شده دهن،
آهنگ پر صلابت تپش قلب خورشید را
من
روشن تر،
پر خشم تر،
پر ضربه تر شنیده ام از پیش...

از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!

از پشت شیشه ها
به خیابان نظر کنید !

از پشت شیشه ها به خیابان
نظر کنید ! ... ))

از پشت شیشه ها ...
***
نو برگ های خورشید
بر پیچک کنار در باغ کهنه رست .
فانوس های شوخ ستاره
آویخت بر رواق گذرگاه آفتاب ...
***
من بازگشتم از راه،
جانم همه امید
قلبم همه تپش .

چنگ ز هم گسیخته زه را
ره بستم
پای دریچه،
بنشستم
و زنغمه ئی
که خوانده ای پر شور
جام لبان سرد شهیدان کوچه را
با نوشخند فتح
شکستم :

(( - آهای !
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...

از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید

خون را به سنگفرش ببینید !

خون را به سنگفرش
بینید !

خون را
به سنگفرش ...)

شاملو

سانای شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ب.ظ

دلم برات تنگ شده
کجایی؟
هر جا باشی برات ارزوی سلا متی دارم
نمی دونم عروسی کردی یا نه برات اروزی خوشبختی دارم

به شیوا جون هم سلام برسون

من قرار عروسی شما رو ۲۳ آذر بود هنوز یادمه

ولی منتظر شدم خبری از شما نشد

به هر حال خداحافظ شما

دیانا سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:21 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام خوبی دوست قدیمی؟
خیلی دلم میخواد بدونم چه میکنی
ا زدواج کردی یا نه؟

پویراز سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:52 ب.ظ http://shab-zendedar.blogfa.com

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

ما بازم آپ کردیم
یاحق!!

آزیتا چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:46 ب.ظ http://azi.blogsky.com

سلام دوست قدیمی
من برگشتم خوشحال میشم بهم سر بزنی..

دختر مشرقی چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام........شاد باشی

آرش ( هیچکس ) سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ http://hichkas.weblog.sh

وای بر من ، وای بر ما ، یار ،
تنها خواست مان بود عشق ستودمان ،
و میان آن همه درد
تنها دو تن زخم آلود از آن ما شد .
.
.
.
با نوشته ای از دلتنگی های کدوکی به روزم
با حضورت در بازی کودکی ما سهیم باش
با هزار درود
بدرود
<~~~~hichkas~~~~>

سلام همسایه‌ها شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ب.ظ http://rezatehranii.persianblog.ir

سلام.من شما را لینک می‌کنم.موفق باشید

arshia یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:25 ق.ظ

با سلام : باغم از دست دادن بهترین دوستم : هومن پر کشیدhamraz

سلام همسایه‌های ۲ سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:06 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.به ما هم سر بزن

نازنین دوشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ب.ظ http://ansaniiat.blogfa.com

سلام /.
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می اورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند
--------------------------------------
سال نو را پیشاپیش تبریک می گویم .
شاد و تندرست باشی برادرم /.

دختر مشرقی سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام .دوست عزیز....سال نو شما مبارک .............با بهترین ارزو ها وسالی سرشار از شاد کامی و موفقیت[گل]

diana شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

salam doste man khobi?sale not mobarak ishalla sale khobi dashte bashi

سلام همسایه ها چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:46 ب.ظ http://rezatehranii.persianblog.ir

سلام.آپم.سر بزن و نظر یادت نره دوست من

سلام همسایه های2 چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:19 ب.ظ http://rezatehranii.blogfa.com

سلام.چرا سر نمی زنی؟

سانای جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام
خوبی؟
خیلی خیلی خوشحال شدم که هنوز منو فراموش نکردی و تعجب هم کردم که چه عجب یادی از من کردی

قرار بود برام خبر بدی ؟چه خبر ؟
امیدوارم سایه غم در زندگی تو تبدیل به نور زیبایی خورشید شود...و حتما خواهد شد ..
سلام برسون ( خودت می دونی به کی )
برا ت ارزوی خوشبختی دارم اگه شد برام ایمل بده
منتظرم
aytak2000f@ yahoo.com

[ بدون نام ] جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ب.ظ

دلم برات تنگ شده

mammad جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ق.ظ http://andarmian.com

اندرمیان با مطالبی تازه تر و جدید تر و دیگر همه چی
اوهوم

سانای دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام خوبی/؟
چه خبرها
دلم برات تنگ شده
من ایدی تو رو دارم منتها یاهو نمیرم همین جا برام اف بزار یا برام ایمل بزن
سعی می کنم برات ایمیل بزنم در اولین فرصت
فعلا
سلام برسون

پویراز شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ب.ظ http://shab-zendedar.blogfa.com

راز داوینچی این نیست که مسیح همسری داشته، تاریکی علم انسان شاید این باشد که باور نمی‏کند، خدا هم می‏تواند کسی را عاشقانه دوست داشته باشد.

یاحق...!

سانای دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:16 ب.ظ

سلاممممممممممممممممممم
خوبی؟ دکتر جون؟
ممنونم طاعات و عبادت تو هم قبول باشه
برای من یکی از ته دل دعا کن
دل منم که تنگه تنگ شده
باز میبینمت

پاییز برگ ریزان یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ق.ظ http://azi.blogsky.com

برگ ریزان بار دیگر آپدیت شد...

... یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:50 ق.ظ

سلام
مگه میشه من فراموشت کنم؟

ونوس سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.venouse.blogfa.com

من در این شهر غریبم
و در این خاک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
آتش عشق چنان در دلم افروخته بود،
دیده گر آب نمی ریخت
جگر سوخته بود

diana دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:32 ب.ظ http://justkhodam

salam doste man khobi?

محمد چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:56 ب.ظ http://www.namakgir.com

دوست من اگه مایل به تبادل لینک یا بنر هستی به سایت ما هم سری بزن ممنون سایت نمک گیر

azi پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ

salam chetori?
nemidoni che ghadr az didane commentet khosh hal shodam.delam barat tang shode dostam
ye khabar bedam behet ,3 roze dige daram ezdevaj mikonam...
baram az khodet bego

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ق.ظ

سلام:؟
خیلی دلم تنگ برات /

داریوش سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://cheshmedel.persianblog.ir

سلام وبلاگ خوبی دارین موفق باشین

دختر مشرقی سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام....خوبی...مگه میشه از یادم بری.....یک هفته نمیشه اومدم اینجا....وبلاگت و مثل یک داستان از اول تا اخر خوندم.....دوست داشتم ردی بزارم حتی تو یاهو...اما مطمئن نبودم بیای و بخونی.....خوشحالم از اینکه می بینم ...........اوضاع به کامت و همه چیز بر وفق مرادت هست دوست قدیمی....شاد باشی...محتاج دعا

دختر مشرقی شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ

سلام.....اون ادرس اد کردم چیزی به نمایش نیومد تو لیستم....بهرحال با دوتا ایدی بود.....یکشو میزارم roya0sharghi26@yahoo.com

دختر مشرقی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 ب.ظ

سلام..خوبی...دیروز تو ذهنم بود اینجا پی ام بزارم چرا انلاین نمیشی...امروز اومدم تونظراتم دیدم که از شما کامنت دارم ..جدا خوشحال شدم...ممنونم ازت همیشه سلامت باشی
شما قلم خوبی داری..بازم بیا بنویس.....حیفه..مواظب خودت باش....

دخترمشرقی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ب.ظ

نمیدونم چرا حس میکنم این کامنی که اومدی وبلاگم گذاشتی لحن ادبیات حرف زدن شما نیست....

دخترمشرقی شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:18 ب.ظ

سلام
نه اصلا وابدا ..من کامنهای قبلیت و دارم ..یکم طرز نوشتاریت تغییر کرده ...فقط کلمه ما و بکار نمی بردی..........میگم ایدیتون چطور شده دو تا داشتی.........ایشالله دوباره باانگیزه شید

ونوس شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

بعضی‌ها را نوشتم
شعر شدند
بعضی‌ها را نتوانستم بنویسم
اشک شدند
بعضی‌ها را اما
نه
می‌شد نوشت
و نه
ننوشت
آن‌ها را فقط زیستم !

دخترمشرقی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ

میگم ایدیتو راه انداختی؟ چند روز پیش انلاین بودی...یک زمانی زیاد با هم چت داشتیم...واس همین گفتم تغییر کردی ..درمورد غرورت ..........نیدونم........یادم دوستان از شما تعریف میکردن ولی هیچ وقت نخواستم ان زمان واس غرورم ببینم شما رو.....
در مورد چی گفتید سوئ تفاهم شده.....شما هم شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد