منگر که گوینده کیست
بنگر که گفتارش چیست
امروز هم یکی از نوشته های خودم رو میخوام بذارم اینجا
شاید جالب نباشه ولی قشنگه ........
با اشکهای خود میخندم
با عشق به رویا های خود میخندم
به پستوهای تنهایی می اندیشم
در باد میرقصم
در هرم آفتاب خواب زنبق و نرگس رو میبینم
اری همان گلهایی که در برگریزان بار سفر بست
و با عبور از غبار — دست خود را به اسمان هفتم رساندی
و فریاد را به گوش من
تا روزهای خاطره انگیز را بر بال شا÷رک ها سوار کنم
و به فراسوی آسمان میفرستم
تا چهره سرخ عشقی که دارم را به تو نشان دهم
بعد از دیدن
به رویم دریچه کوچه باغهای مهربونی رو میگشایی
و تا پشت دیوار ارزو مرا راهنمایی میکنی
تا کنار دیوار خوابم میبرد
آری خواب نقره ای آن وقت تعبیر شد .
پروانه ها دور شمع بالهایشان سوخت
راستی چه کسی بود که میگفت با اشک هم میشود خندید
چه کسی گفته : ماه توی دل آدمی نمیمیرد
یه روز یه بابای بهم گفت کاری نکن که زندگی لب طاقچه عادت از یادت بره
اون گفتو منم چقدر گوش کردم تموم زندگی رو تو یه بازی احمقانه باختم
اخه تنها چیزی که واقعا ازش لذت میبردم بازی کردن بود
فرقی نمیکرد چه بازیی باشه بازی با توپ با سنگ با ادمها
.....> فقط این بازی بود که روحم رو ارضا میکرد
قیمتش زیاد برام فرقی نمیکرد
عمریست که میبرم و یک باخت ندارم
آه چه کنم عاشق این کهنه غمارم
شما دوستای عزیز سعی کنید
تو زندگی نه بازی کنید نه بازیچه شید نه به روزمرگی و عادت کنید
راستی دلتون بسوزه که من ۵ اذر یعنی ۲۶ نوامبر میام ایران هههه
یا حق
سلام
ممنون
منم لینکتو میذارم تو وبلاگم
پیروز باشی
سلام ممنون که سر زدی
تو هم وبلاگ قشنگی داری
خوشحال میشم در آینده بیشتر با هم آشنا بشیم
بازم سر بزن فعلا بای
دیگر وجودی نیست که بخواهد بسوزد..
دیگر بارشی وجود ندارد..
و دیگر سرودی..
با قایقی شکسته دور میشوم ..
و اینک به وسط دریایی رسیده ام که گرد است ..
و در این دریا بی هم نفس ..
با قایقی شکسته رانده ام..
دیگر دور شده ام..
راه بازگشتی نمانده ..
به پایان رسیده ام..
شاید کلامم زیبا نبود
شاید حضورم خاطره انگیز نبود..
ولی می خواستم یک عاشقانه بسرایم..
دیگر دیر شده است حتی برای بازگشت..
شعر زیبایی بود. ماه توی دل آدمب نمی میرد!
و اما بازی کردن....!!!! ماهی رو هر وقت از آب بگیرن تازه ست! خوبه که آدم اشکال کار دستش بیاد.
سلام بابا دستت درد نکنه که به وبلاگ من اومدی
سلام
به نظر من مطلبتون جالب و قشنگ بود
یا حق....
با اشکهای خود میخندم
با عشق به رویا های خود میخندم
به پستوهای تنهایی می اندیشم
در باد میرقصم
سلام دوست خوبم
مطالبت خیلی به دلم می شینه
نمی دونم چرا ... حس غریبی دارم نسبت به نوشته هات
راستی اینترو خودت می نویسی؟؟؟؟
من تو رو لینکت کردم چون قرار این بود ولی من تو پیوند هات نیستم.. می شه بگی چرا؟؟؟
سربلند باشی
بای
سلام عزیز نوشته هات عالی بودن من کلی استفاده کردم
بیا پیشم خوشحالم میکنی؟
راستی الان مگه کجا زندگی میکنی؟
ببخشید نبودم برای همین نیومدم ... ولی الام مثل همیشه دارم از نوشته هاتون لذت می برم
غمکین تر از زمستان کیست ؟
__ پاییز __ او هیچ گاه بهار را ندیده است .
سلام مهربون
خیلی زیبا بود تبریک میگم بهت
و خیلی خوبه که برمیگردی ایران پیشاپیش خوش آمد میگم
منم آپم
بیا پیشم
سلام .. تازه با وب لاگتون آشنا شدم و اسمش خیلی برام جالب بود .. مطالبتون رو هم خوندم و لذت بردم .. در ضمن چرا باید دلمون بسوزه که شما میاین ایران .. به خونه خوش اومدین پیش پیش (چشمک)
سلام
نمیدادم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بستس
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ اوازم شکستس
نمی خواهم چه میخواهم بگویم
...
سلام خوبی؟ دفتر عشق آپدیت شد.. منتظر حضور گرمت هستم..... شاد باشی. یا حق
ای بابا! ای بابا!! خوب چرا نمی آپی؟ من که مُردم از بس اومدم تکراری خوندم!
دوست بزرگوارم سلام ُ عزیز مطلبت را خواندم بسیار زیبا بود
به نظر من زندگی مجموعه ای است از برد ها وباخت ها چیزهایی که به بهایی گران از دست دادیم وبجای ان چیزهایی دیگر بدست اوردیم ولی ای کاش در این قمار لااقل برای از دست دادن خیلی چیزها بهایی سنگین نپرداخته باشیم.
بخاطر تو گذشتم , ز یادگار گذشته ... تو هم گذشتی , و حیران شدم به کار گذشته ... بهار زندگیم شد خزان و خیر ندیدم ... نه از خزان کنونی , نه از بهار گذشته ... امید زندگیم بودی و , ز دست برفتی ... کنون ترانه سرایم بیاد یار گذشته
پاینده باشی
قطره ازابر جدا شد
عاشق دریا شد
وبه دریا پیوست
ابر گفت:
چه سقوطی! کرد
ماه در گوش نسیم زمزمه کرد
او عاشق شد
قطره ای دریا شد
چه صعودی کرد!!!
سلام دوست عزیز / ایرلن سرای تو است خوش آمدی به وطن گلباران باد قدومت / از این که به شما دیر سر زدم معذرت میخواهم / بدرود.
ببخشید // من خیلی شرمنده شدم