شروع تازه

هوالمحبوب

رنگ پاییز به من فهماند که وقت خزان آرزوهایم رسیده

صدایی گفت تمام رویا و ارزوهایی را که کنارش خواباندی را فراموش کن

تا که شاید با بهاری دیگر . بهار گذشته ما نیز زنده شود ؟!

 

تو گوشم دیگه صدایی تک قدم نمیزنه ، تا منو به گذشته هایی دوردست ببره .

میدونی سارا جون ؟!!! تو تموم این روزها به انتظارت نشستم ولی ...

ولی سهم من از این دنیا تنهایی به خاطر یه عشق ... بود

عشقی که هنوزم منو واسه قدم زدن کنار ساحل نگاهت وسوسه میکنه

ولی باور کن که دیگه داره شنیده میشه  ترانه بهاری نو ؟؟

اره از پشت بوم تقدیر فریاد تازه شدن داره میاد تو هم گوش کن گوش کن !!!

میدونی سارا جون خورشید فقط به امید غروبه که طلوع میکنه ؟؟؟ اخه میخواد ماه بانوشو ببینه .

اما من به چه امیدی بازم به انتظارت بشینم . خودت خوب میدونی که تو این مدت همیشه و همیشه با تو بودم

و دوستت داشتم و تموم لحظه هامو واسه تو و برای تو گذاشتم

ولی الان به این نتیجه رسیدم که ... دیگه باید جور تازه ای زندگی کنم .

با حقیقت و یه انسان حقیقی که بتونه ارامشو به من و دلم برگردونه .اما تو نترسی ها هیچ کس جای تو رو

نمیتونه واسه من بگیره تو هنوزم شازده خانوم من هستی ولی قبول کن که باید تازه بشم

میدونی که چند ساله که تموم زندگی من تو پاییز سرد رفتنت جا مونده

حالا دیگه وقتشه که یه نفر بیاد به این دل پاییزی من رنگ بهاری بده

دیگه فرصتی برای با تو پریدن یا به عشق تو پرواز کردن ندارم

میخوام روی زمین با یه عشق زمینی زندگیمو با واقعیت شروع کنم

 نمیخوام تو گذشته غرق باشم میخوام به حال و اینده فکر کنم

قبلا تو و خاطراتت برای من تصمیم میگرفت ولی الان منم که واسه باقی عمر و ایندم تصمیم میگیرم

میدونی بانو دیگه خسته از خیال و رویا هستم ولی یاد اون روز که تو واپسین لحظه های

شب خودمو به مهتاب نگاهت سپردمو نمیتونم فراموش کنم اما ... اما دیگه فصلی به اسم رویاو خاطره ندارم

یه روز با مداد رنگی چشمات تموم صفحه های زندگیمو خط خطی کردم و ...

الان وقت اون رسیده که با مداد رنگی چشمهای خودت تموم خاطره ها رو خط خطی کنم و

بگم اون روزها گذشت ! اما یه عمر گذشت و الان باورم میشه که اون من بودم که به پای رویای با تو بودن موندم

یه فکری همیشه ازارم میده این که اگه من جای تو پرواز کرده بودم تو هم این همه به من و عشقمون پایبند بودی

همیشه بعد از این سوال ؟؟ سکوت میکنم ، تو یه دنیای دلگیر خودمو تنها احساس میکنم

انگار فقط این من بودم که ... ولی با تموم این خیالها بازم مینشستم و برات منوشتم و گریه میکردم

اره این عشقه به تو تموم جونی و زندگی منو ازم گرفت تا جایی که خودمو فراموش کردم فقط به تو فکر میکردم

اما دیگه اون روزها تموم شده دیگه یاد خاطره گذشته منو ازار نمیده

دیگه هر وقت که بخواد نمیتونه تو وجودم سرک بکشه اره تیغ عشقت یه جورایی کند شده

و حالا این منم که هر وقت بخوام به صندوقچه خاطراتم سرک میکشم و ...

سارای عزیزم خیالت رو راحت کنم دریای دلم نیازمند نگاهی عاشقانه از جنس حقیقته 

تا منو از زیر درخت خزان زده و پاییزی (؟؟؟) نجات بده و با حضورش منو با بهار اشتی بده

اره امروز گذر زمان رو روی تنم حس میکنم که ... سکوتم رو میشکنم !

فریاد زندگی سر میدم میگم با تو بودن و موندن دیگه بسه . واقعا دیگه انتظار بسه

میخوام به شبهای تنهاییم مهتاب رو دعوت کنم و با حضورش بشکفم و زنده بشم به عشقی دوباره

میدونم که میدونی سارا جونم تو ایران که بودم شوق رهایی رو حس کردم

حس کردم که این دختر زیبا و متین میتونه منو به ساحل ارامش برسونه اره من شیوا رو تو وجودم حس میکنم

نترس تو کسی جای تو رو نمیگیره هرچی باشه تو یه عشق چند ساله ای و ...

ولی بدون که هر کسی جای خودش رو داره

اما بدون که دلم میگه بهتره هر دوتامون دوباره عاشق بشیم این بار میخوام حرفشو گوش کنم ....

 

 

 

میدونم که نصیبت از حضورم دلیست که دست دومه

اما اون جوری که دلم میخواد تو و زندگی با تو رو نگاه میکنم

ولی بدون که تو باید با رفتار و کردارت منو وادار به دوست داشتن کنه

 اما بدون که این بار دیگه عاشق نمیشم فقط میخوام دوستت داشته باشم

تو این راه تو هم باید منو همراهی کنی باید دست به دست هم بدیم

و از طوفان سهمگین خاطرات گذشته فرار کنیم و به اینده ای زیبا فکر کنیم ...

اینجا تو قاب وسوسه به انتظار لحظه دیدار دوباره تو هستم

 باور کن شیوا که چشمهامو شستم و الان تموم وجودم پر از شوق دیدنت هست

ولی میدونم که اینارو نمیخونی هیچ وقت باور نمیکنی که من حتی واسه لحظه ای به تو فکر کنم

اما بیام ایران حتما واست یه سوقاتی خوب میارم

اونم خودم هستم که میام تا دوستت داشته باشم و تا ابد با هم بمونیم

ولی قبلش باید یه قول بدی که هرجایی که میخوایم بریم باید با هم و کنار هم باشیم